آنچه را ویرانگر پاییز در هم ریخت

غارت کرد ،برد

آنچه را سرمای دی

یک سر به نابودی سپرد

وآنچه را کولاک بهمن  

زیر پای خود فشرد،

باز می سازد بهار.

روی آن ویرانه ها

پرچم رنگین گل را برمی افرازد بهار.

چهره اش ، رنگین کمانی از بهشت آرزوست.

با نسیمش، هر چه خواهی :

سبز وسرخ ورنگ وبو ست.

این میان، هر سال از لطف بهار

با طلوع ارغوان

بار دیگر می شود جان ها جوان .

جای غم ،شادی ست ،جاری در وجود

جای خون ،شوق است در رگ ها روان.

با پیام دلکش

"نورزتان پیروز باد!"

با سرود تازه ی

"هر روزتان نوروز باد!"

شهر سرشار از لبخند ، از گل ،از امید،

تا جهان باقی ست ،این آیین جهان افروز باد!

در جنگل شب

من مرغ کور جنگل شب بودم

باد غریب ، محرم رازم بود

چون بار شب ، به روی پرم می ریخت

تنها به خواب مرگ نیازم بود 

 

من مرغ کور جنگل شب بودم

برق ستارگان شب از من دور

در چشم من که پرده ی ظلمت داشت

فانوس دست ره گذران ، بی نور  

 

من مرغ کور جنگل شب بودم

در قلب من همیشه زمستان بود

رنگ خزان و سایه ی تابستان

در پیش چشم من همه یکسان بود 

 

یک شب که باد، سم به زمین می کوفت

وز یال او شراره فرو می ریخت

یک شب که از خروش هزاران رعد

گویی که سنگ پاره فرو می ریخت؛ 

 

از لابه لای توده ی تاریکی  

دستی درون لانه ی من لغزید

وز لرزه ای که در تن من افکند

بنیاد آشیانه ی من لرزید 

 

یک دم ، فشار گرم سر انگشتش

چون شعله ، بال های مرا سوزاند

چون پنجه اش به روی تنم لغزید

قلب من از تلاش تپیدن ماند 

 

غافل ، که در سپیده دم این دست

خورشید بود و گرمی آتش بود

با سرمه ای دو چشم مرا وا کرد

این دست را خیال نوازش بود 

 

زان پس شبان تیره ی مهتاب

منقار غم به خاک نمالیدم

چون نور آرزو به دلم تابید

در آرزوی صبح ، ننالیدم 

 

این دست گرم ، دست تو بود ای عشق !

دست تو بود و آتش جاویدت

من مرغ کور جنگل شب بودم

بینا شدم به سرمه ی خورشیدت !

فقط یک روز...

امروز کسی باش که واقعا آرزو داری

مهربان و با گذشت

ساده و شفاف 

  

رنج ونگرانی را کنار بگذار

به لحظات زندگی چنان ارزش بده که آرزو داری

امور از این پس همان طور به پیش بروند 

درک کن که با خودخواهی و خودپسندی

درد جسمانی و رنج روانی را برای خود تدارک می بینی  

زندگی کن با مرام های واقعی چون؛

محبت وعفو، و وجودی عاشق 

 

در وجود خویش به جای رنج دادن و نا سپاسی

به دنبال شوق و امید باش

فقط یک روز بی ضرر باش

و برای همگان مفید باش 

بر ناتوانی خود برای رسیدن به خواسته های

مهرآمیزت غلبه کن  

همین امروز از بخشش آکنده شو

کسی نمی داند فردا چه در راه است

زندگی کوتاه است

در گذشته ها نمان

نگران آینده نباش  

فقط یک روز لحظه های امروزت را با امید و اشتیاق

به سمت مسیری تازه و سپید ببر 

در تاریکی به دنبال چه می گردی؟

چرا نور را نمی جویی؟ 

لا اقل یک روز کسی باش که واقعا آرزو داری!!!

می نویسم دیدار

تو اگر با من و دل تنگ منی

یک به یک فاصله ها را بردار...