چه بسیار درس ها که آموختم

*من آموختم هر روز عزیزانم را با عاشقانه ترین کلمات بدرقه نمایم . چرا که آن روز شاید آخرین فرصت دیدار ما باشد .

*من آموختم پول، پست ترین وسیله برای برتری است.

*من آموختم هر زمان که با دلی گشاده به سوی چیزی می شتابم غالبا در انتخابم پیروزم.

* من آموختم هر اتفاقی جاری شود ،حتی اگر امروز روز تلخ و ناگواری باشد ،زندگی جریان خواهد داشت وفردایی بهتر رابه ارمغان خواهد آورد.

* من آموختم ،حق دارم عصبانی وخشمگین باشم ولی حق ندارم خشن وبیرحم باشم.

* من آموختم که مشاجره دو انسان نمی تواند دلیلی بربی علا قگی شان باشد همچنانکه سکوتشان نمی تواند نشان دوستی وتفاهم باشد.


پ.ن  

بلاخره امتحانات تموم شد و تونستم بیام اینجا...

دو خط موازی

دو خط موازی یادگار درس های دبستانمان هستند. دو خطی که با هم تعریف می شدندوباهم معنا می شدند !

صدای معلم هنوز در گوشم هست که هر وقت آن را می کشید،سریع می گفت:" دو خط موازی هیچ گاه همدیگر را قطع نمی کنند! هیچ گاه به هم نمی رسند."

اما هر بار که از مدرسه بر می گشتیم،دو خط کنار خیابان را می دیدم، دو خط موازی که در دوردست ها،در انتهای خیابان به هم می رسیدند!!!(از همان روزها یاد گرفتم،شاید برسند!)

بزرگتر که شدیم - روزهای دبیرستان- و معلمی که گفت :"دو خط موازی در بی نهایت همدیگر را قطع می کنند."

دوباره تکرار می کنم دو خط موازی در بی نهایت به هم می رسند،در دوردست ها !همان باوری که در کودکی داشتم.

پ.ن

این دو خط ممکنه ما وآرزوهامون باشه،ما و یه هدف،ما و...

هرچند ممکنه در دوردست ها باشه،اما مهم اینکه به اون می رسیم.زمان ومکان هر کاری باید فرا برسه تا رخ بده.مکان ونحوه رسیدن به اون ارتباط مستقیم با تلاش وباور و توکل ما داره.

راه هر چند دشوار،صعود را ادامه بده،قله در یک قدمی توست!